![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() رحلت شهادت گونه خادم الرضا آیت الله رئیسی رحمه الله علیه
اینچنین پرواز در اوج رهایی عزت است آسمانی رفتنت ای مرد خاکی حسرت است از امامت خادمی را با شهادت خواستی روز میلادش گشود آغوش، وقتِ بعثت است حاج قاسم با بهشتی با رجایی؛ در حرم، پیشوازت آمدند و هر شهیدی دعوت است نام تو مـانـاست چون تاریخِ ایرانِ کهـن مثل تو در رگ رگِ فرزندهامان غیرت است خادم قرآن و عـترت! سید پاک و زلال! یاد تو جاریست در هر جا که شوق خدمت است خوش بحالت در سه جا آید به دیدارت امام رفتنِ تو اینچنین دیگر چه جای غربت است!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رحلت شهادت گونه خادم الرضا آیت الله رئیسی رحمه الله علیه
در ما قـیامت کن قـیامت سید ابراهیم ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم ما را خبر از خویش بی خود کرده اما تو اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم تو شـاد از دیـدار با ما مـردم دلـتنگ ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم از ابـتدا هم تو شـهـید زنـدهای بـودی سهم تو شد آخر شهـادت سید ابراهیم دیـدار با تو بار دیگـر آرزوی ماست دیـدار ما روز قـیـامـت سید ابـراهـیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رحلت شهادت گونه خادم الرضا آیت الله رئیسی رحمه الله علیه
دست او در آسمان دست شهادت را گرفت بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت دیشب از هرجا خبر میآمد از پرواز او رفته رفته این خبر رنگ حقیقت را گرفت میتوانست او نباشد در میان کوه و دشت آسمان اما صدایش کرد، دعوت را گرفت چشمهایش را تماشا کردم و بغضم گرفت چشمهایی را که از آن خواب راحت گرفت کار کرد و کار کرد و کار کرد و کار کرد این دویدنها مسیر بینهـایت را گرفت از عـلی بن ابی طالـب نـشان مِـهـر را از حسین بن علی مُهر سیادت را گرفت او دلش تـنگ امـام مهـربان خویش بود در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رحلت شهادت گونه خادم الرضا آیت الله رئیسی رحمه الله علیه
به آسمان زد و چون نور بینهایت شد پرنده پر زد از این خاکدان و راحت شد کسی که پاک و شهیدانه زندگی میکرد عجـیب نیست اگر لایـق شهـادت شد همیشه نام تو سبـز است سیّدابراهـیم هر آن کجا ز جهـاد آیهای تلاوت شد همیشه نام تو چون شهد بر زبان جاریست به هر کجا ز تلاش و جهاد صحبت شد فقـیه، جامۀ سـربـازی وطن، تن کرد و مست جام میِ طاعت و اطاعت شد شهـید راه وطن گـشـت سیّـدابـراهـیم جهاد کرد و در آخر شهید خدمت شد غـلام بــارگـه آسـتــان قــدس رضــا شـب ولادت او راهــی زیــارت شـد شهادت آمد و دستش گرفت و با خود برد دعـای خـادم خـوان رضا اجابت شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رحلت شهادت گونه خادم الرضا آیت الله رئیسی رحمه الله علیه
عـزیـز ملت ایـران خـدا نـگـهـدارت شهید طعـنه و بـهـتـان خدا نگهدارت امیر بودی و دورت پر از امیران بود بـرو عـزیـز فـقـیـران خدا نگهدارت به غیر خالق خود از کسی نترسیدی دلـیـر جـمـع دلـیـران خـدا نگهـدارت رئیس بودی و جایت به صدر مجلس بود شهید، در مِه و بوران خدا نگهدارت زلال بــودن تــو مـیزنـد مــرا آتـش شـبـیـه قـطـره بـاران خـدا نگهدارت برو که چهره مظلومت آتشم زده است شـبـیـه شـاه شـهـیـدان خدا نگهـدارت شبیه شـاه خـراسان غـریب بودی تو به یـاد شـام غـریـبـان خـدا نگهدارت سپـردمت به پیمبر به حـیدر و زهرا غـلام شـاه خـراسـان خـدا نگهـدارت ز بس که گریه به غم های فاطمه کردی شدی به فاطمه مهمان خدا نگهدارت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
تـا بـر حــریـم امـن حــرم پــا گـذاشـتـم انـگـار ســر بـه دامـن دریــا گـذاشـتــم موج عـطـوفت تو رسـیـد و مرا گرفت انـدوه را به عـشـق تـو، تـنـهـا گـذاشـتم بغـضی که شوق داشت کنار تو بشکـند آنجـا به حـال خـوب خودش واگـذاشـتم پـائـینِ نـامـهای که سـپـردم به خـادمـان یک جا برای "باشد" و "امضا" گذاشتم یک کُـنج دِنـج، زیـر قـدمهـای زائـران دل را گـره زدم به تو و جـا گذاشتم....
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
نـام تو پـنـاه است، نـگـاه تـو امـان است آغـوش تو دلبـازتـرین جـای جهان است با نغـمۀ نقـارهات ای حضرت خـورشید! نبض دل ما، دم همه دم در ضربان است سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است با فـاصـله دلـچـسـبتـرین واجـبِ عـالـم آوردن نامت، پس از آن گفتنِ جان است من از تو شفا و تو صفا خواستی از من حاجات من این است، کرامات تو آن است جاروست در این صحن به دستان بزرگان خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است بیتـاب رسـیـدیـم و در ایـوان تو دیـدیـم آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمۀ هر دل تا برکۀ هر چـشم، خـدا در جـریان است انکارِ تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست خفاش در این رشته، هنرمند زمان است از غـیرت عـشق است که آئـیـنۀ حُـسنت از دیــدۀ آلــودۀ بـیعـشـق، نـهـان اسـت گـفتند: مگـو شاه، به این شاه، چه گویم؟ «آن را که عیان است، چه حاجت به بیان است؟» سلطان، تو اگر نیستی، ای قبلۀ ما! کیست؟ وقتی که به دست تو دلِ اهل جهان است شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن لطف پسر حضرت موسی، به شبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل، گرم! عقلم که فقط گفت: برو! وقت اذان است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
آرام گشته هر کس، شد بیقرارِ این در شأن بهـشت دارد، گرد و غـبارِ این در خورشید سر برآرد هر صبح از حریمش گـردد مـدار عـالم، هم بر مـدارِ این در خاکش دواست اینجا، دارالشفاست اینجا درمان و درد باشد، در اخـتـیارِ این در دنیـا نـبـود و بـودیم، ما بـنـدۀ مـرامـش خاکی نبود و بودیم، ما خاکسارِ این در انگـور بعدِ ما بود، میخـانـه بعدِ ما بود تاکی نبود و بودیم، ما مِیگُسارِ این در
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را چشمهایی را که حیراناند پشت «لا اله» در خـراسان تو میبـیـنـند «اِلّا الله را» این تجلیگاه سلطان ازل، این کـوه نور بـرده است از یـادها الماس نـادرشاه را با زبـان بیزبـانـی بـشـنـو از نـقـّارههـا «وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را ای خراسانیترین خورشید، روشن کن مرا ما که میدانی نـمیدانـیـم راه و چـاه را من زیارتنامه خواندم، شعرهایم مانده است وقت داری تا بخـوانـم چـند دفـتر آه را؟ بیتهـایم خـانه بر دوشاند مانـند خـودم راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را راز پهلـوی تو مـانـدن را نمیدانـم ولی آخرش میپـرسم از شـیخ بهـایی راه را شعر من با دوستت دارم به پایان میرسد کاش میدادی جواب این جملهٔ کوتاه را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
به خاکش سجده کن، روحالامین گسترده بال اینجا بیا تا عرش بالا بر ملائک هم ببال اینجا بیا در روضۀ رضوان بخوان یاسین و الرحمان ببین انوار «یَبقی وجهُ ربِّک ذوالجلال» اینجا ببین اسماء حسنی را، صفات حقتعالی را جلیل اینجا، جلال اینجا، جمیل اینجا، جمال اینجا به هنگام اذان عطر محمد در حرم جاریست از آن گلدسته دارد شوق گلبانگ بلال اینجا به طور زادۀ موسی بخوان «ألعزّةُ للّه» ببین فرعونیان را سرنگون و پایمال اینجا به شوق مسجدالاقصی به صحن قدس داخل شو بزن طومار اسرائیل را مهر زوال اینجا نه شرقی و نه غربی را بخوان از صحن جمهوری ببین با دین سیاست را به دور از انفعال اینجا حرم در موزه هم آموزههایی از کرم دارد بنازم قهرمانی را که میبخشد مدال اینجا هوای صحن بر مهمان، حیاتی تازه میبخشد چقدر از این پذیرایی میآید دل به حال اینجا فرشته مانده روی فرش، اینجا فرش یا عرش است؟ عجب دارد زمین با آسمانها اتصال اینجا در این آئینههای دلشکسته ذرهای غم نیست غبارش میبرد از سینهها گرد ملال اینجا امام مهربانتر از پدر از حالت آگاه است برای مال دنیا ای دل غافـل! منال اینجا حریم عـالـِم آل محـمد عـالـَمِ عـلـم است که هر علّامه میجوید جواب هر سؤال اینجا عیون حکمت از انوار «اخبارالرضا» جاریست حدیث اینجا، کلام اینجا، بحار اینجا، خصال اینجا اشاراتش در این دارالشفا قانون اکسیر است که با طبالرضا هر طبع یابد اعتدال اینجا نهتنها با نگاهی کـور مادر زاد بـیـنا شد درست آن لحظه گوش کر شنید آواز لال اینجا طواف قبلۀ هـفتم صفایی فوق حج دارد خوش آن حاجی که تا معراج مییابد مجال اینجا بخوان با آسمانها «سَبِّح اسمَ ربِّک الأعلی» به خاکش سجده کن شکرانۀ فیض وصال اینجا به رسم دعبل ای دل! دم بزن از اهلبیت وحی دم روحالقدس میپرورد سِحر حلال اینجا أقول «اُنظُر إلی ما قال، لا تَنظُر إلی مَن قال» قبولم کن که با عشق تو دارم قیل و قال اینجا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
هرچند حال و روزِ زمین و زمان بَد است یک قطعه از بهشت، در آغوش مشهد است حـتـی فـرشـتـهای کـه به پـابـوس آمـده انگـار بین رفـتن و مـاندن مـردد است اینجا مدینه نیست، نه، اینجا مدینه نیست پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟! حـتی اگر به آخـر خـط هـم رسـیـدهای اینجا برای عشق، شروعی مجدد است جایی که آسمان به زمین وصل میشود جایی که بـین عـالم و آدم زبانـزد است هرجا دلـی شکـسـت به ایـنجـا بـیاورید اینجا بهشت؛ شهر خدا؛ شهر مشهد است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
وا میکـنم سوی تو تا بال و پـرم را حس میکنم شیـریـنی طعـم حـرم را تا که حـواسـم پـرت این و آن نـباشد خالی کن از غیر خودت دوروبرم را یک جلوه کن با پرتو شمس الشموسی از دامن خود جمع کن خاکـسترم را حالا پر از بغضم که دارم میگذارم بر شانـۀ گـلـدسـتـههـای تو سـرم را آئـیـنـه کاری رواقـت هم گـواه است پُر کردی از زوّار خود سرتاسرم را ایمان چشمانت مرا از شک در آورد لبـریـز عـشقـت کن تـمـام بـاورم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
پـرچـم مـطـاف حلـقـۀ حـیران باد بود خـورشید، شمع گـنبد شمسالمراد بود پـیچـیده بود عطر تلاوت میان صحن نزدیک "الَّـذِينَ طَـغـَوْا فِي الْبِلاد" بود مردی تکیده قامت و رنجور و بی رمق در گـوشـۀ ورودی بـابالـجــواد بـود پای برهنه دست ادب روی سینه داشت آشـفـته گرچه بود، چه با اعـتـقـاد بود اذن دخـول خواند و به گریه سلام داد سـرتـا سـر رواق دلـش اعـتـمــاد بـود یک کاسه آب خورد و پس از ذکر یا حسین لبهـاش غـرق لـعـن بر اِبنِ زیاد بود از صحنها گذشت و دلش انقلاب شد در سـیـنـهاش تـلاطـم یک رویداد بود در های و هوی پنجره فولاد خواب رفت پر پیچ و تاب، خواب که نه گردباد بود بیدار شد خراب و خمار و پُر اضطراب ساعت حدود پـنج و شـش بـامـداد بود برخاست خالی از رمق اما پُر از امید عکسی گرفت محکم و لرزان به یادبود مردی که جا گذاشت خودش را میان صحن در گـوشـۀ خـروجی بـابالجـواد بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
اين جا رهِ امـيـدِ كـسـی سـد نـمیشـود كس نا امـيـد از حـرمـت رد نمیشود اين جا دعا به مرز اجابت رسيده است راه دعــای اهـل دعـا سـد نـمـیشــود مهمان اين حريم بهشتی، بهشتی است حال كسی كه با تـو بـود، بـد نمیشود هردل دخيل عشق نبندد بر اين ضريح در اين حـرم، كـبـوتر گـنـبـد نمیشود بين همه ز رأفت تو صحبت است و كس مانـنـد تو به مـهـر، زبـانـزد نمیشود ای انعـكاس مهر! چـنان تو كسی دگر آئــيــنــهدار خُــلـق مـحـمـّد نـمیشـود حسرت بَرَد كسي كه به چندين بهار عمر بـهــر زيــارت تـو مـقــيـّد نـمـیشـود هركس رسيده است بهجایی، ز لطف توست بی الـتـفـات تـو كـه مـؤيّـَد نـمـیشـود بی بهـره از ولايتِ تو، روز رستخيز مـسـتـوجـب عـنـايت ايـزد نـمـیشـود بسيار رفته است «وفایی» سفـر؛ ولی جائی دگر بهخـوبی مـشهـد نـمیشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
شوقی نمانده در دل ما جز هوای دوست بار سفـر بـبـنـد، خـراسـانـم آرزوست من رعـیـتی دهاتیام و دورم از حرم صحنوسرای حضرت سلطانم آرزوست دلتنگ روی حضرت خورشید در شبم کُـنـج حـیـاط، دیـدن ایـوانـم آرزوست از چـشـمههای روشن اذکـار مخـتلف در این حریم ذکر "رضا جان"م آرزوست مست است هرکه آمده یکبار در حرم مستی در این حریم دوچندانم آرزوست گفت: از مقام شوق چهمیدانی ای رفیق؟ گفتم: رفـیق آنچه نمیدانم، آرزوست! لطـف عـیان ایـزد مـنـّان تـویی و من لـطـف عـیـان ایـزد مـنـّانـم آرزوسـت بیبرگوبر درختم و در خواب غفلتم پایـان فـصل سرد زمـستـانم آرزوست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ز خاطر برده ماه هفتمِ هفت آسمان، غم را حمیده مادرش وقتی به او بخشید تکتم را١ زنی که کنیۀ او حضرت اُمُ البنین بوده٢ کسی که پرورانده در بغل، سلطانِ عالم را همان نجمه که عطر حضرت معصومه را دارد همان که کرده جاری در کویر شور، زمزم را همان که کودکش قبل از تولد در سحرگاهان برایش خوانده با صوت جلی، آیاتِ محکم را٣ همان خورشید هشتم که پناه بی پناهان است۴ همان که برده بالا تا فراز عرش، پرچم را علی صورت علی سیرت علی ظاهر علی باطن دوباره غصب کردند از علی حق مسلم را چه فرزندی، همان که نالۀ یابن الشبیب او دمـادم زنده کرده روضۀ بـاز محـرم را کسی که مادر خورشید شد، فرزندِ فرزندش کشد بر خاک ذلت بینی یحیی بن اکثم را عجب شمس الشموسی از نگاه نجمه جاری شد که روشن کرد تا روز قیامت کل عالم را ۱ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ١٢ ۲ـ الوافی بالوفیات جلد ٢٢ ص ١۵۴ ۳ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ١٧ ۴ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد ١ ص ٢٠
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
گرچه از دست شما خواهم دوا را بیشتر بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام دوست دارم رتبه و شأن گـدا را بیشتر میکشم ناز غریبان را به حکم دین ولی میکشم از هر کسی ناز رضا را بیشتر هرچه کردم بیشتر گیرد دل آرام و قرار باخـتـم اینـجـا دل درد آشـنـا را بیـشـتر من به امـیـد شما اینـجـا به مـشهـد آمدم چون شفاعت میکنی اهل خطا را بیشتر چون کریم و مهربانی دست خالی آمدم با سه حاجت میدهم زحمت شما را بیشتر در هوای وعدۀ دیدار رویت در صراط آرزو کردم ز هر چیزی فـنا را بیـشتر چشم دارم از تو گیرم نامه اعمال خویش اعـتـبارت میکند فـضل خدا را بیـشتر دست من گیر و بِبَر تا پای میزان وَز کرم کـفّۀ جـرم مرا کـم کن، عـطا را بیشتر ای که روی خاک حجره مثل جد اطهرت خـفـتی و کـردی غـم آل عـبـا را بیشتر هر چه میخواهی بگیر از من ولی جان جواد حکـم کـن در طالع ما کـربـلا را بیشتر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
خدای مهربانیهاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذرۀ ناچیز، چون خورشید میتابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم نمک پروردۀ دریای جودش بودهام عمری پُر است از شور احسانش، نمکدانی که من دارم همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد، کوه عصیانی که من دارم به لطف گندمی که دادهام دست کبوترها دگر خالی نمانَد سفرۀ نانی که من دارم به وقت مرگ میآید به بالینم؛ یقین دارم شروع وعدههای اوست پایانی که من دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
از آن زمان که قـم حرمِ اهلبیت شد این شـهـر سـفـرۀ کـرمِ اهـلبـیت شد آن را به «عُـش آلمحـمـد» شناخـتـند پـس بـین شـهـرهـا عـلـمِ اهلبیت شد دست کسی که طالب علم محمدیست در نـشر مـعـرفـت، قـلـمِ اهلبیت شد شد خاکِ شورهزار، شفابخش اهلدل وقـتـی تــبــرّکِ قـــدمِ اهـلبـیـت شـد در جشن، رویِ شادی و در سوگ، روی حُزن آئـیـنـهدار شـوق و غـمِ اهـلبـیت شد اول برای حضرت معصومه شعر گفت؛ هر شاعری که محـتـشمِ اهلبیت شد هرکس که زائر حرم این کریمه بود از دوسـتـانِ مـحـتـرمِ اهـلبـیـت شـد *امام کاظم (ع) فرمودند: قُم عُشُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَأوى شيعَتِهِمْ ترجمه: قم آشيانه آل محمد (ص) و پناهگاه شيعيان آنهاست. بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۴
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
امشب شـمـيـم آمدن گـل رسـيده است يعنی گلی به گلشن هستی دميده است جانـبخـشتـر ز رايحۀ گـلـشن بهشت بر ما نسيم مرحمت حـق وزيده است از آسـمـان هـفـتـم خود نـور كـردگار خطی ز نـور تا به مدينه كشيده است مـهـری به روشـنـایـی آئـيـنـۀ عـفاف از نـور لايـزال خـودش آفـريده است در آسمان نوشت كه معصومه نام اوست نامی كه روشنایی قـدر و مقام اوست موسی كه از رسـيـدن او باخـبر شده در طور خويش شاهد نور شجر شده لبـخـنـد گـرم او به همه میدهد نشان آثــار شــادمــانــی او بـيــشـتــر شـده از نـجـم ثـاقـبی كه دمـيـده به دامنـش آغـوش نـجـمـه جـلـوگه آن قـمر شده شـكـرانـۀ شـكـفـتـن آن بـانـوی عفاف موسی نـشـسـته گـرم نماز سحر شده خيل فرشتگان به فـلک مات ماندهاند از آسـمـان به مقـدم او گُل فـشـاندهاند ای دل مدينه از همه جا ديدنیتر است از كعبه، از محيط صفا ديدنیتر است رو كن بر اين حريم كه از مسجدالحرام اين قـبـلگـاهِ اهل ولا ديـدنـیتـر است او سيب سرخ گلشن موسی بن جعفر است يعنی كه از بهشت وفا ديدنیتر است از هركه شادمان شده در اين بهارِ عشق گـلـخـنـدۀ امـام رضـا ديـدنـیتر است رو بر حـريـم قـدسی اين دلـنـواز كن عـيدی دهـد امـام، تو دستی دراز كن اين فاطمینسب كه بود فـاطمی مرام آئينهای ز عـصـمت او را گرفـته وام من عاجزم ز درك مقام كسی كه هست هم بر امام دخـتر و هم خـواهـر امام او آن كريمهایست كه از فيض حق بُوَد خيـركـثـير بر همه عـالـم عـلیالـدوام هرروز در حريم بهشتی او ز عرش خيل ملك رسند حـضورش به احترام زيـبـد به او كه آيـنـۀ ذات كـوثـرست او كـوثـر مقدس موسی بن جعفرست ای افـتخار مكـتب قـرآن خوش آمدی ای خواهر امام خراسان خوش آمدی هرچند در مدينه شكفتی چو گل، ولی بـانـوی آفـتـابـی ايـران خـوش آمـدی گـنجـيـنۀ عـفـاف و شرفـنـامۀ حـيات آئـيـنـۀ نجـابت و ايـمـان خـوش آمدی بال فـرشتـگـانِ خدا فرش راه توست روشنترين سپـيـدۀ دلها نگاه توست شهر عـلوم قـم ز تو و خود عليمهای در علم و فضل و دانش و تقوا فهيمهای گـويند عـالـمانِ جـهـان بر تو عـالـمه اجداد تو حكـيم جهـان، تو حكـيـمهای قدرت فزونتراست از آن چه سرودهاند ساره چو هاجرست بر اين در نديمهای حاجـترواست سائل درگـاه جـود تو از بس رئوف هستی و بسكه كريمهای هركس غريب بر درت آمد غريب نيست از چشمۀ عنايت تو بی نصيب نيست با برقی از نگاه تو رخـشـنده میشوم با آفـتـاب مـهـر تـو تـابـنـده مـیشـوم احساس سرفرازیام از باتو بودن است ای سرفراز، بیتو سرافکنده میشوم از شعر نارسا و از اين كـوتهیِ طبع بار دگر حـضور تو شرمنـده میشوم لطفت هميشه شامل حالِ «وفایی» است از اين مرام توست كه دل زنده میشوم اين شعر رابه پای محبّت حساب كن آئــيـنـۀ وجــود مـرا نــابِ نــاب كـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در اول ذیقعده
کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب عزیز فاطمه! تو منجی درمـانـدهترهایی به دور سـفـرۀ مهـمـانی تو پـادشاهـانـند ولی دنبال سـائـلها و اینگـونه نفـرهایی گناه ما شد عامل تا ظهورت دیرتر گردد ز دست نوکرانت میخوری خونِجگرهایی خبر داری سراغم را کسی دیگر نمیگیرد! میآمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی منم که بیـشتر از بچهها محـتاج احـسانم تویی که مهـربانتر از تـمامی پـدرهایی بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی بیاور نسخۀ من را! علاجم جز زیارت نیست برایم دوری از کربـبلا دارد ضررهایی سخن از هجر باشد خواهری دور از برادر نه! چه سنگین است روی شانهها بار سفرهایی از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی سراغش آمده درد کمر، نامحـرم اما نه! عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی
: امتیاز
|